ماهانماهان، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

جوجه مامان

هشت ماهگی گل پسری

1393/4/23 17:42
نویسنده : مامان سارا
234 بازدید
اشتراک گذاری

هشت ماهــــه     39.gif    شــــــــدنت مبارک نفــــــــس مامان

 

سلام عشق کوچولوی مامان ، از اونجا که مدت زیادی بود وبلاگتو آپ نکرده بودم دو تا پست باهم برات گذاشتم باورم نمیشه زمان داره اینقدر سریع می گذره و عشقم تا چهار ماه دیگه یکسالگیشم پشت سر می گذاره .

زیبای مامان حس حضورت قشنگترین حس دنیاست رویای شیرینم ،کوچولوی من بودنت برام خیلی ارزشمنده و الان که معنی واقعی مادر بودن رو می فهمم ، معنی واقعی محبت کردن ،نگران بودن ،عشق ورزیدن یه مامان برای پسرش ، وقتی صبحها با خنده عشقم و با کشیدن موهای مامان توسط پسری و آواز خوندنش که میخواد بگه اهالی خونه بیدارشین صبح شده بیدار میشم .

و چه لذتی داره صبحانه خوردن با ماهان گلی و بابا گلی با سنگک داغی که بابا گلی گرفته و میز صبحانه ای که برایمان آماده کرده و گذران باقی روز با پسملی و بازی کردن با اون غذا درستیدن ،حمام کردن ،شعر خوندن ،خواباندن و...... وگاهی جسمم از این همه کار خسته میشه ولی درعوض روحم صیقل میخوره و لذت میبرم ، همه اینها رو از تو دارم عشق کوچولوی مامان ،همه این روزهای زیبا را و تمام این لحظات و لذتی رو که دارم کنار تو و پدرت سپری میکنم و از خدا بابت این هدیه بی نظیر و موهبت الهی سپاسگذارم .

خـــــــدایــــــــــا شـــــــــــکرررررتــــــــــــــــــــ

کوچولوی من میخوام کارایی که تو این هشت ماه انجام دادی رو یکجا برات بنویسم : دردونه من زمانی که در بیمارستان متولد شده بودی و پزشک کودکان اومد بود تا واکسنت رو بزنه قبل از واکسن زدن کمی باهات بازی کرد و دستای کوچکت رو گرفته بود که عشق مامان سر و بدنت رو سریع بلند کردی که دکتر خندید و از خاله جون خواست وقتی رفتیم خونه برات اسفند بریزن کوچولوی مامان از همان ابتدای تولد میتونستی سرت رو صاف نگهداری که باباجونتم میگفت به خاطر گردن و ماهیچه هایی بوده که مانی جون در طول بارداری درستیده و من میخوردم الان که دارم مینویسم دلم برای اون روزا خیلی تنگ شده خیلی خوب بود ...... عزیزکم درچهار ماه و سیزده روزگی تونستی به کمک مامان بنشینی و درشش ماهگی توانایی نشتن به تنهایی را کسب کردی و از پنج ماهگی شروع به خوردن غذا کردی در پنج ماه و بیست و یک روزگی با کمک روروئک شروع به راه رفتن کردی و از اواخر ماه شش سعی می کردی چهار دست و پا بری و با تلاش زیادت در هفت ماه سه روز موفق شدی و در حال حاضر باکمک مبل و هر وسیله دیگه ای سرپا میشی و راه میری . توپ بازی رو می دوستی و میتونی باپات به توپ ضربه بزنی واینکه عزیزتر از جانم و شیرینتر از عسل همه بچه ها اولین حرفی که میزنن بابا ، به به، ولی شما عزیزدلم با واژه جیز شروع کردی وداستان شروعش هم این بود که کنار مامانی تو آشپزخونه بودی و من داشتم قارچ خرد میکردم و شما هی می خواستی به چاقو دست بزنی و من بهت می گفتم جیز و شما هم گفتی جیز و الانم هر کاری میکنی میگی جیز  ،مامانی از تمامی کارایی که کردی لحظه به لحظه فیلم و عکس گرفتم ولی دیگه اینجا برات نمی ذارم ولی تو آلبوم خاطراتت هست

 

دردونه من چون ماه مبارک  رمضانه این ماه نتونستم برات جشن و کیک بگیرم و این کیک دست ساز مامان بدون خامه و کارامل چون باباجون دوست نداره .....

مامان جون به شمع دست نزن جیز

پسرکم درحال فوت کردن شمع

 

 

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان آنیل
2 شهریور 93 14:54
نازی ی ی ی خیلی خوشگله خدا حفظش کنه
مامان سارا
پاسخ
ممنون عزیزم خداوند نگهدار نی نی گل شما هم باشه[
مامان مهلا
30 مهر 93 0:01
بازم؟
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه مامان می باشد