ماهانماهان، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

جوجه مامان

ششمین روز

1392/8/17 15:50
نویسنده : مامان سارا
103 بازدید
اشتراک گذاری

         

امروز شش روز از زمینی شدنت میگذره ساعت 10:45 صبح خاله جون وقتی می خواست پوشاکت کنه متوجه شد نافت افتاده ومن از خوشحالی چنان جیغی زدم که مانی و بابا جون ترسیدن و مامان بابایی و عموهات اومده بودن دیدنت بعد رفتن اونا خاله ها زنداییها و دخترخاله و پسرخاله و.....ساعت پنج اومدن خونه مانی جون و برات جشن شش روزگی گرفتن مانی جون یه پارچه سفید رو زمین انداخت و الک گذاشت و تو رو روی اون خوابوند و دور تادور تو برنج وگندم و چند تا چیز دیگه با ذکر صلوات می پاشید البته اینکار و نزدیک لحظه اذان انجام داد (طبق رسوم ) و از زیر پای هفت دختر باید ردت می کرد که ما فقط سه دخمل داشتیم بگذریم که تو این مراسم به این مهمی چقدر دختر خالت و بابا جون چرت و پرت میگفتن و بقیه رو می خندوندن و خاله جون کاچی درستیده بود و در انتهای این مراسم هرکی نیت میکرد و از گندم و برنج دورت برمیداشت و فاطمه کوچولو یه مشمبا برداشته بود تند تند داشت پرش میکرد باباجون خواست ازش بگیره گفتش عمو نگیر میخوام ببرم مامانم سوپ درست کنه که همه بهش خندیدن بعدشم مانی شام سفارش داده بود بعداز خوردن شام همه رفتن وشما عزیز مامان و اینقده بغلت کرده بودن از خستگی ساعت 10به خواب نازی رفته بودی . خوب دیر وقته خوابم گرفته بخوابم که فردا رو سرحال باشم شب بخیر موش کوچولو.

                          

  ه

     

  خوشجلم  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه مامان می باشد